HonaredefaView

تاریخ تولد : 1396/9/1
تاریخ شهادت/وفات : 1396/9/1
شهيد سيدحسين خلعتبری
حسین خلعتبری در سال ۱۳۲۸ در روستای «بصل‌کوه» را مسر در یک خانواده متدین و کشاورز دیده به جهان گشود. او پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و دبیرستان، در سال ۱۳۵۱ وارد دانشکده خلبانی شد. برای ادامه آموزش‌های خلبانی به آمریکا رفت و پس از دو سال به ایران بازگشت. قبل از سفر به آمریکا، به مادرش وکالت می‌دهد که همة حقوق ماهیانه‌اش را برای نیازمندان هزینه کند. سرانجام دوره خلبانی پایان می‌یابد و او با دریافت گواهینامه خلبانی هواپیمای اف-۴ به ایران بازمی‌گردد و در پایگاه ششم شکاری بوشهر با درجه ستوان دومی مشغول به خدمت می‌شود. خلعتبری جزو اولین گروه و فرمانده پروازی 8 فروند از ۱۴۰ جنگنده ایرانی بود که ساعاتی پس از تجاوز دشمن به ایران؛ یعنی درست روز اول مهر ۱۳۵۹ به عراق حمله کرد و پاسخ دندان‌شکنی به دشمن داد. او از طرف نیروی هوایی به عنوان نماینده ویژه در دادگاه بین‌المللی لاهه حضور یافت تا در برابر دولتمردان غربی و عربی از حقوق کشور عزیزش دفاع کند. حسين خلعتبری در طول مدت مأموریتش در بوشهر، به همراه شهید دوران در از بین بردن نیروی دریایی عراق نقش ويژه داشت. گزارش‌های عملیاتی نشان می‌دهد ۲۳ فروند ناوچه اوزای عراق توسط این شهید منهدم شده است به طوری که به وی لقب شکارچی اوزا داده بودند و نیز او را قهرمان جنگ دریایی می‌خواندند. تأسیسات نفتی، یگان‌های دریایی، اسکله‌های البکر و الامیه، پل العماره و پالایشگاه کرکوک بارها توسط او مورد حمله و تخریب قرار گرفت. خلبان خلعتبری سرانجام در اول فروردین ۱۳۶۴ پس از سرنگون کردن یک هواپیمای پیشرفته عراقی، هدف موشک دوربرد هواپیمای دیگر دشمن قرار گرفت و به جمع دوستان شهیدش پیوست. از زبان شهید یادم نمی‌رود، در دزفول بودم. زن لُری بچه سوخته‌اش را گذاشت بغل من و گفت: «بی‌غیرت! تو خلبان مایی؟ بگیر!» خواستم به او بگویم مادر! ما بی‌غیرت نیستیم ولی اسلام به ما اجازه چنین کارهایی را نمی‌دهد. لکن دیدم زن خیلی عصبانی است. هنگامی که خبر سقوط خرمشهر را شنیدم و مطلع شدم که به پیرها و بچه‌ها رحم نکرده و به زن‌ها هم تجاوز کرده‌اند، به خدای لایزال و به شرفم قسم خوردم که این‌بار اگر وارد خاک عراق شدم، شهرک «صفوان» را در هم بکوبم. اما وقتی وارد خاک عراق شدم، ابتدای شهر یک مدرسه بود. با چشم خود دیدم مادری بچه‌اش را در زیر شکم گرفت و روی بچه خوابید. در همان لحظه به خود آمدم و بمب‌هایم را رها نکردم. وقتی رد شدم، از شدت خشم چند فشنگ هوایی خالی کردم و به سمت گمرک صفوان پرواز و کامیون‌های حامل مهمات را منهدم کردم.